۱۳۹۲ مهر ۵, جمعه

جرویس آه جرویس!

گاهی وقت ها آدم برمی گردد به روزگار کودکی و چیزهایی برایش روشن می شود که خودش هم می ماند از روشنایی شان! مثلن همین داستان تصویب قانون ازدواج با فرزند خوانده با پیش شرط اجازه دادگاه و بهزیستی (که البته پیش از این منع قانونی نداشت و مدت ها بود به انحای مختلف انجام می شد و حالا چند روز است این دو پیش شرط به آن ها اضافه شده * ) یادم افتاد که «جودی» هم با پدرخوانده اش ازدواج کرد، و بعد وقتی یادم به جرویس افتاد آه از نهادم برآمد که «جرویس» چرا تو فقط یک اسطوره ی داستانی بودی؟
عصر یک روز پاییزی بعد از ساعت ها مباحثه از مادرم اجازه گرفتم تک و تنها بروم نمایشگاه کتاب نزدیک کتابخانه ی کانون پرورش فکری کودکان که به نحوی پاتوق ما بود در سالهای کودکی وچه عشق ها که نمی کردیم توی آن فضا، وقتی رفتم کتاب «بابالنگ دراز» را خریدم، آن سال به گمانم کارتونش از تلویزیون پخش نشده بود هنوز. از اسم کتاب خوشم آمده بود فقط، بعد ها فهمیدم کتاب خوبی هم بوده و جزء نمونه های نامه های سرگشاده (به قولی) بوده. «جان اسمیت» شخصیت پنهانی بود که مدام توی کتاب فقط از دو لنگ درازش یاد می شد. «جرویس» اما که واقعیتِ او بود. مردی بود جوان، خوش مشرب، با روحیه ای قوی، اهل سفر و تجربه های جدید، از خانواده ای نسبتن اشرافی که هیچ چیزش به اشرافی گری نرفته بود، عموی «جولیا» بود ولی فیس افاده های او را نداشت. وبستر با زبردستی تمام جرویس پندلتون را چنان نگاشته بود که انگار نمونه ی مرد مورد علاقه را.
و فاجعه همین جا آغاز شد، همان طور که اکثر دختر های نوجوان یک بازیگر مورد علاقه دارند و گاهی حتا عاشقش می شوند من هم بی اندازه «جرویس» را دوست داشتم. باورتان نمی شود، اگر می شد از توی داستان بکشمش بیرون این کار را می کردم، این طور به او علاقه مند شده بودم. مسئله این نبود که او پسر پولداری بود یا چه، مهم این بود که او به معنای کلمه مردی بود که می شود با او زندگی کرد، که می شود با او زندگی را تجربه کرد، زندگی را آن طور که من دوست داشتم البته نه آن طور که «جولیا» یا «سالی» حتی، شاید قرابت روحی «جودی» با من هم بیشتر به این مسئله دامن می زد که منجر شده بود هم دلم بخواهد «جودی» به «پندلتون» برسد و هم آن حسودی زنانه ی کشنده ام نمی خواست.
نکته ی ناامید کننده ی ماجرا اینجاست، چنان که آقای «اَش» عزیز به من گفت، جرویس مرد رویاهای داستانی ست و هرگز دقیق و درست مثل او کسی پیدا نخواهد شد، مگر در داستان ها. و متاسفانه او راست می گوید.



·        کمی در انتقادها دقت کنیم پیش از اون که واقعیت رو دقیق و درست بدونیم. 

هیچ نظری موجود نیست: