۱۳۸۹ بهمن ۱۱, دوشنبه

گل نم خورده.


بیرون که بارون می یاد حموم که می رم، درحموم که باز می مونه تازه می شه مثل حالا. شیشه بخار گرفته. چراغ های خاموش و روشن ساختمان های رو به رو همه انگار خاموش اند. آدم دلش می خواد غوطه بخورد توی فکر، که مثلا توی بحران های زندگی آدم های موفق چه کرده اند؟
فکر می کنم و فکر می کنم موفق ترین ها شجاع بوده اند. شعار معروف روز مهندس، یا راهی خواهم یافت یا راهی خواهم ساخت. توی همه ی اینها اون تهِ تهِ دل آدم باید آروم باشه.
بوی گل نم خورده از میان انگشتهام می پیچد توی مشامم، تهِ تهِ دلم آروم شده. عجیــــب. ولی آرامش همیشه نقطه مقابل غمگینی نیست. می شود غمگین بود و آرام. 

۱۳۸۹ دی ۱۷, جمعه

یادآوری کوچکی به طناز ایرانی ما«مهران مدیری»


دمی اگر تامل کنیم شبکه های ماهواره ای اغلب کم محتوا و بد محتوا هستند. بیشتر اوقات مطلب مفیدی را به بیننده شان منتقل نمی کنند. ولی نه همه شبکه های ماهواره ای. آسیب شناسی های بسیاری در حیث بالا رفتن بیننده های این گونه شبکه ها انجام شده، بررسی هایی که نشان داده اند چطور باید کمک کرد تا ایرانیان وقت با ارزششان را جلوی جعبه ی بگیر بنشان لس آنجلسی ها تلف نکنند.
مدت هاست صدا و سیمای ایران طنزهایی می سازد که به زعم خودش حالی مردم کند، ماهواره بد است و صدا و سیمای ایران خوب. ما در ایران انگار چیزی به ایم نقد نداریم، دو نقطه داریم فقط یکی سفید است که می شود خوب ماجرا، و آن دیگری سیاه است که می شود بد ماجرا. از سال پیش تا امروز صدا و سیمای ایران امتحان خودش را پس داده، و مخاطبانش را با درصد زیادی از دست داده، چرا که صدا و سیمای ایران با مردم نبود و گاهی حتی می شد گفت بر مردم بود(دلیلش روشن است و ما هم می دانیم هرگز یک ارگان غیر مردمی با مردم نخواهد بود).
ولی سوال اصلی من بر سر شبکه های ماهواره است و طنز تازه منتشر شده ی مدیری. چیزی که به عقیده من فکاهی تر است تا طنز! طنازی انگار سال هاست از ایران رخت بربسته، نه تنها این کار مدیری که کارهای دیگرش از همان کارهای اولیه، مثل جنگ 77 بگیرید تا بعضی از کارهای اخیرش از بنیاد با طنز فاصله دارند. ایرانیان دوست دارند لحظاتی شاد باشند، و این حق طبیعی هر انسان است که خندیدن را تجربه کند، بلکه لحظه ای حتی مصائب زندگی روزمره اش را فراموش کند. ولی سوال این جاست رسالت طنز پرداز ایرانی قالب کردن چیز دیگری است به نام طنز؟ چی می شد اگر کمی دقیق تر عمل می کردیم.
آقای مدیری در حرکتی غافلگیرانه قهوه ی تلخش را بسیار خوب فروخت، بهانه ها ساختند برای عدم پخشش و حرف ها زدند. و حالا ما شاهد آن سوی ماجراییم.
-         مدیری در قالب «مثلاً طنازی» که شبکه های «مثلاً ضد جمهوری اسلامی» را «مثلاً نقد میکند».
مگر نه این که هر نقدی ولو در لباس طنز نیاز به آسیب شناسی دارد؟ کجای این برنامه ی پنجاه دقیقه و چند ثانیه ای مدیری آسیب شناسی گنجانده شده برای من هم سوال است.
به تاریخ ایران اگر نگاه کنیم، مردم ایران در دوره ی پهلوی با معضلی رو به رو شدند به نام «بد دهنی» پهلوی با بددهنی از کوچه و خیابان گرفته تا استفاده از فحش و ناسزا در سینما و تلویزیونش مردم را سوق داد به سمت و سویی که فحش ها بخشی از مکالمات روزمره شان شد. جدا کردن ناسزا از ادبیات روزمره ایرانیان کار ساده ای نبوده و نیست، بد یا خوب ایران بعد از انقلاب 57 کمی این مشکل را حل کرده بود که متاسفانه باز شنیدن حرف های دور از ادب از بلند رتبگان، مردم را بی قید می کند در گلچین کردن کلماتشان.
حالا ما در یک اثر منتقدانه از یک طنز پرداز ایرانی، هرچه عبارات رکیک می شنویم تمامی ندارند انگار. بچه که بودیم یادمان می دادند اگر کسی فحشت داد عین حرفش را تکرار نکن، مدیری انگار مادرش هم حتی ادبش نکرده، رکیک  ترین حرف هایی که می شود گفت را به سادگی به کار می برد. حرف هایی که شاید حتی بد دهن ترین آدم ها جلوی بچه هایشان نمی زنند از یک رسانه ی جهانی به نام اینترنت چند روزی است منتشر شده، که به اصطلاح به ما نشان بدهد که شبکه های ماهواره ای بد هستند.
دومین مسئله ای که انسان را آتش می زند و ایشان فراموش کرده اند (ولی بسیاری شاید فراموش نکرده اند) این است که ، خیلی از جوان هایی که از ایران آواره شده اند نه به خاطر رسیدن به روسپی خانه ها بوده و نه خوش گذارندن و عیاشی. همه مان می دانیم که چرا بسیاری از جوان هایمان رفتند، همه مان می دانیم بسیاری از آن ها که رفتند چه ها کشیدند پیش از رفتنشان. کدام انسان عاقلی هست که آسایش وطن را به رنج غربت بفروشد، تن بدهد به خروج غیر قانونی؟ دلم می خواهد بپرسم از آقای مدیری آن روزها که مُهر سیاسی مردم از ادامه حیات فلج می کرد کجای کار بود؟ بپرسم مگر نمی شد توی ایران با راننده ی ترانزیت معاشقه کرد که برای چنین کارهایی بروند ترکیه؟  
خجالت آور نیست؟ مردم ننشسته اند تا شما شبکه های ماهواره ای برایشان معرفی کنید آقای مدیری، مردم الان سالهاست مخاطب این شبکه ها هستند، خودشان می دانند کدام شبکه را نباید دید، کدام شبکه را می توان دید. هدفتان از ساخت این برنامه هر چه بوده بماند. فقط خاطرتان باشد، خط اول هنرمند بودن آزادگی است.

۱۳۸۹ دی ۱۱, شنبه

New Life


چه با شکوه آغازیست 
                   وقتی پایانش آسمان را به رگبار نور ببندند.
خوشه خوشه،

                   رنگ به رنگ.
می شود نور را
           میان سیاهی چشم های تو تجربه کرد.